آیهان فرشته کوچولوی مامان بابا

سفر نی نی به خونه مامان فاطمه

1391/11/14 16:15
نویسنده : مامانی
177 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دل مامانی و بابایی. مامان فدات بشه الاهی پس کی میای پیش مامان وبابا. راستی عزیزم اگه گفتی امروز  میخوام کجا ببرمت؟ آره قراره بریم خونه مامان فاطمه وخاله جون ها باباجون واسه امشب واسمون پرواز گرفته ساعت 8شب.راستی نی نی جونم این اولین باریه که من وتو داریم تنها میریم سفر باباجون دلش واسمون تنگ میشه آخه از وقتی که تو تو دل مامانی هستی باباجون هر روز باهات حرف میزنه بهت سلام میکنه قربون صدقت میره.

آخی نازم تو هم دلت واسه بابایی تنگ میشه؟ قربونت برم  نمیذ ارم تنها بمونی اونجا کلی دوست داری که منتظرن به دنیان  بیای وباهات بازی کنن.تازشم خاله جون ها ومامان بزرگ اولین باره که میخوان  تو رو ببینن. کلی ذوق دارن.

راستی عزیزم امروز خاله جون زنگ زد و یه خبرخوب بهمون داد این که پسرخالت میلاد میخواد عقد کنه منم کلی خوشحال شدم.

 باباجون و عمویونس  قرار شدهمراه ما بیان تا فرودگاه. اما وسط راه  چشمت روز بد نبینه یه برفی اومد وااااااااااااااااااااااااای.

 خلاصه باباجون و عمو یونسهرطوری شد از برفهای وسط اتوبان ماشین رو نجات دادن وما بلاخره رسیدیم فرودگاه اما هیچکس نبود همه ی کانترها بسته بودن و گفتن به خاطر برف وکولاک همه پروازها کنسله اما بشینید تا اعلام کنیم خلاصه یک ساعت گذشت اما هموز هیچی معلوم نبود.

 باباجون  ناقلا که قند تو دلش آب میشد که ما قراره پیشش بمونیم هی میگفت خوب پاشیم بریم خونه پروازها کنسل شدن.خلاصه بنده خدا عمو یونس وباباجون تا ساعت 11شب همینجوری بلاتکلیف تو فرودگاه بودن تا اینکه بعد از 3ساعت اعلام کردن که پرواز شما کنسل نیست هوا خوب شده.منم  به خاله نرگس(دوست مامانی) زنگ زدم که پروازمون ساعت 12 شده. خاله نرگس هم تا ساعت 2منتظر من بود تا رسیدم خونشون.تو هم کلی خسته شدی بودی الهی فدات بشم آخه مامانی سه چهار ساعت تو فرودگاه سرپا بود نی نی جونم اذیت شد.راستی خاله نرگس نمیدونه که من نی نی دارم قراره تا عید هم بهش نگم.حواست باشه یه وقت سوتی ندی باشه؟؟؟؟؟؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)