یک روز به یادماندنی 2
خب جونم برات بگه من وبابایی هم خوشحال بودیم هم نگران .خوشحالی ازینکه به زودی یک نی نی ناز به خانوادمون اضافه میشه ومیشیم 3نفر. نگرانی ازینکه فکرمیکردیم که هنوز واسه مامان بابا شدن زوده و اطلاعاتمون کمه. به هرحال من که نتونستم ظهربخوابم شروع کردم به اینترنت گردی و کلی اطلاعات کسب کردم . عصر با بابایی رفتیم دکتر که مطمن شیم جواب آزمایشم رو هم برده بودم دکتر سونوگرافی گرفت وگفت تو 5هفته هست که تو وجود منی. بابایی هم منو سورپرایز کرد و رفتیم یه رستوران ایتالیایی و 3نفره شام خوردیم. عکسشم واست گذاشتم که ببینی ...