آیهان فرشته کوچولوی مامان بابا

اولین کسی که ازوجود نی نی قشنگه باخبرشد

1391/10/25 20:14
نویسنده : مامانی
176 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم اون روز که بابایی منو از آزمایشگاه رسوند خونه ورفت سرکار که البته ساعت حدود ١٠ بود و کلی هم دیر کرده بود.من  که خیلی دلم گرفته بود ناراحتدوست داشتم همون لحظه گوشی رو بردارم و خبر وجود تو رو به همه بدم آخه میخواستم کمی خودم رو واسه خاله هات وهردو مامان بزرگت لوس کنم اما حیف قراربود تاعید که نرفتیم خونشون  به کسی جیزی نگیم که البته عیدخودشون می فهمیدن وکلی ذوق میکردن. تو همین فکربودم  که خاله جونت(مامان ثنا توپولی) زنگ زد و کلی احوال پرسی کرد و بعد ازکلی حرف خواهرونه من که به خالت خیلی وابسته بودم تصمیم گرفتم بهش بگم .

خلاصه من که خیلی خجالت میکشیدم نمیدونستم ازکجاشروع کنم بهش گفتم اگه یه چیزی بهت بگم قول میدی به کسی نگی خاله هم که ماشالله یه پا کاراگاه دوزاریش افتاد گفت بارداری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

منم گفتم آره.  بغضم داشت میترکید ولی خالت با شنیدن این حرف که گوشش به من بدهکارنبود داشت پای کوبی میکرد وجیغ وخوشحالی وقربون صدقه من رفتنهوراهورا

خلاصه هرچی صداش کردم که نمیشنید داشت ذوق می کرد

niniweblog.com

niniweblog.com

و قربون صدقه من وتو میشد منم همین جوری گوشی تو دستم بلاخره کمی آروم شد و شروع کرد ابن دفعه نصیحت کردن که مواظب خودت باش و چیز سنگین بلند نکن ولیز نخوری یه وقت  وتو الان مسولیتت دو برابر شده تو دیگه تنها نیستی و واااااااااااااااااای وبلاخره مواظب غذات باش وکلی نصیحت مادرانهبازنده اووهاوه

خلاصه اینجوریا شد که خاله کلی خوشحال شد و قول داد که تاعید به هیچ کس وحتی شوهرش و مامانی نگه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)