آیهان فرشته کوچولوی مامان بابا

نوبت دکتر

1391/11/2 21:04
نویسنده : مامانی
202 بازدید
اشتراک گذاری

 راستی عزیزم امروز مامانی وارد ماه سوم میشم و نوبت دکتر داره ساعت ٧:٣٠ باباجون منو برد دکتر. وقتی دفترچمو دادم به منشی دکتر گفت نهایتا ١ساعت دیگه نوبتت میشه منم به بابایی گفتم برو به کارهات برس و بیا اونم رفت موهاشو کوتاه کنه  ساعت ٣٠/٨ به من زنگ زد فکرکرد نوبتم شده و رفتم پیش خانم دکتر وبرگشتم. اما من هنوز نشسته بودم کلی سوال تو ذهنم داشتم که خواستم همه رو بپرسم البته اگه نوبتم میشد.

جونم برات بگه باباجون هم مثل همیشه صبورانه نشسته بود در انتظار اونم تو سالن بیرون از جایی که من بودم.طفلی دلم واسش سوخت خیلی مهربونه باباجونت بدون اینکه خم به ابرو بیاره تا ساعت نه و نیم تو سالن رژه می رفت البنه هر از چندگاهی از یه فضای ٥سانتی پشت پرده به من نگاه می کرد تا خیالش راحت شه حالمون خوبه. بلاخره نوبتم شد و رفتم داخل هرچی سوال داشتم از خانوم دکتر پرسیدم اونم با صبروحوصله به همه سوالام جواب داد و دوباره یه سری آزمایش واسم نوشت که قرار شد آخرماه انجام بدم. ازمطب دکتر که اومدم بیرون بابایی رو دیدم مشتاقانه و مثل همیشه با لبخند و روی خوش منتظرمون بود.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)